-
آدمک
شنبه 27 آبان 1396 09:37
این بار که نگاهت را تحمل کردم می دانستی که زود می رسد شکستنم و تو با شکسته های وجودم می سازی آدمکی... که هدف کودکان کوچه است. سیده فائزه مرادی(sfm)
-
سکوت
سهشنبه 16 آبان 1396 15:10
سالهاست می خواهم بگویم درد دل نگفته را ماههاست می خواهم بخوانم آواز نشنیده را و مدتهاست در این چهار دیواری سکوت شبهای بی امیدم sfm
-
سرنوشت
شنبه 13 آبان 1396 16:05
سیاه، سیاهترین سحر صبح سرد من سایه تلخت را از سرنوشت آبی ام بردار سیاهی سکوتت را بشکن کوله های هیزم را بر زمین بگذار آنگاه شب سپید می شود ببین... sfm
-
آوار
شنبه 13 آبان 1396 15:51
ای باور کودکانه لحظه های نو ظهور سالهای تنهایی چه معصومانه گذشتی و حتی ردپایت را نمی توان دنبال کرد! تو که بارها سادگی های سپید را گوشزد کرده بودی چه تند و با شتاب گذشتی و مرا جا گذاشتی... و اکنون به کدامین اتهام در سیاهچال نگاهت خوار می شوم؟ و تو با لبخندی ملیح کوهی از آوار بر سرم می ریزی...؟! sfm
-
گم شده
شنبه 13 آبان 1396 14:38
من خود را گم کرده ام میان بوته های شب بو و همنشین شاپرکهایم ای یادگار روزهای برفی بینوایم و تنها و انتظار تپش شبی را می کشم تا بنوازم سازی برای تو شقایقها و میخکها تو را می خوانند صحرا مدتهاست که تنهاست کلبه ی تنهای تیره و تاریک من شیشه ها را بشکن رو سوی آسمان آر به پرواز در آ... مرا با خود بـَــــر... تا به آن سوی...
-
برف...
شنبه 13 آبان 1396 12:44
برف می بارد کودکان می لرزند زیر برف سرد خزان کبک می گفت:سر باید کرد در برف و دیگر هیچ مگر می شود چشمها بست مگر می شود بی فریاد که ای آسمان مروت دار و نبار بنفشه اهل سرما نیست! مگر می توان نگفت ابرهای تیره برو آفتاب بتاب زمستان بخواب پروانه نیز برای کودکان فریاد صدای داد سرداده آنگاه که برفهای روی ساقه خشکیده درخت بر...
-
سایه
جمعه 12 آبان 1396 15:15
سایه ای را می بینم از دور میان ساقه های خمیده بید دور می شود،سایه،دور و دور هر چه نزدیک می شوم سایه را دورتر می بینم گویا می گریزد از من هل می دهد مرا میان زوزه های باد و رهایم می کند میان شاخه های غم گاه می کِشد و گاه می کِشمش... گاه می خواند و گاه می خوانمش سایه ها به هم می پیوندند و ناگهان،ناپدید می شوند و مرا میان...
-
تقدیر
چهارشنبه 10 آبان 1396 15:02
سرزده سکه ی درخشان طلایی از پس ابر زمان و میان انگشتان آسمان می چرخد گویا قضا و قدر به دست او رقم می خورد و چه زیبا می اندازد سکه ی بخت را و زمین مات و مبهوت می ماند از کار زمان که زمانه مکرها دارد در آشیان... سیده فائزه مرادی
-
خزان زده
چهارشنبه 10 آبان 1396 01:05
باران با دانه های پر از عشقش بر من می بارد و تلنگر زمستان را برایم به ارمغان می آورد آه . بگو ای دل شکسته از غم و آه پرستو گو آن پرنده خوش آواز که برایت از زندگی می سراید و بهار را به زمستان نمی بخشد. قلب من با سنجاق سنجاقک پینه دوزی شده دیگر از رویای بهار برایم مگو که بهار برایم معنا ندارد! و خزان برایم زندگی نمی شود...
-
پرکشیده
سهشنبه 9 آبان 1396 15:28
چگونه دلها مانند پروانه ها از خانه بیرون می آیند و آشیان را رها کرده سرکی به باغچه همسایه می زنند و این تنها آشنای تنهایی است که من می شناسم همچو باران... غریبه ای که نگاهت نمی کند و تو تنها به امید نگاهش خوار می شوی. کاش می شد زندگی را همچو پرنده ای که می پرد دوست داشت... و این تنها رویای زندگی است. sfm
-
خسته
سهشنبه 9 آبان 1396 14:28
در انتهای سفرم تنها و خسته زیر تک سایه سار درختی جوی آبی... آه... خاکهای تنم را که می تکاند آواز رهایی را که می خواند سنگها،خبر از دشواری راه تاولها خبر از درماندگی ما و اکنون،تنها و خسته خارهای پایم را که می چیند؟! گلهای امید را که می بیند؟! در انتهای سفرم.آه...
-
مهتاب را بنگر
سهشنبه 9 آبان 1396 12:21
مهتاب را بنگر آسمان به یاد توست و شقایق غمگین تر از شبنم آه،باران نم نم تر از نم نم صدای ندای یار است شیوا آرزوی تو آرزویی است سخت ناپیدا و دیگر آرزویی نیست در پس آن ای کاش پاهایم تاب می آورد راه می پیمایید این جاده سوزان را تا به چناری... و در سایه اش خستگی می روبید دل را تاب توان راه نبود پاها خستگی را آه می نمود...
-
دلشکسته
سهشنبه 9 آبان 1396 12:12
آفتاب رنگ سیاهی گرفته ماه از نظرم پنهان می شود سپیده صبح مرا می میراند فلق،غمم را تشدید می کند باران مرا می کشد سوز زمستان ناامیدی به بار می آورد شفق گرفتگی دل را به دنبال دارد و سیاهی شب ... با که گویم که آینه دل شکسته ی من از گذر ایام خون است. sfm
-
تنهایی...
سهشنبه 9 آبان 1396 11:54
در تنهایی لحظه ها به تو می اندیشم و غبارت را از دل می شویم آه. ای نسیم لحظه ها که می وزی بر رویم تو را با تمام وجود احساس می کنم ساز بادهای عمر را نوازش می کنم و می نشینم و می شنوم بیقراری شاخه ها گواه از تو می دهد و لحظه ها را با آرزوی تو سپری می کنم و به یاد تو می خشکم ای لحظه ها...
-
بیزار
دوشنبه 8 آبان 1396 15:31
من ز خود بیزارم مدتهاست که دیوار دلم می شکنم زیر پاهای نسیم را بنگر که به خود می برد آن دیوارم دیوار دلم تنها نیست در پسش دیواری که سد میان من و توست و در این تنهایی من تو را می خوانم... sfm
-
یخ زده
دوشنبه 8 آبان 1396 12:01
نیلوفر دلم یخ زده چشمه هایم خشکیده ما خود می رویم به قعر چاه و در آن سقوط می کنیم ،آه مار جانم را نیش زده و تمام وجودم را درد فرا گرفته آینه قلبم بر زمین افتاده و هزار تکه شده بار غم دوشهای نحیفم را می آزارد و تنهایی با وجودت عجین می شود شاعر تنها سیری چند...؟!