من خود را گم کرده ام
میان بوته های شب بو
و همنشین شاپرکهایم
ای یادگار روزهای برفی
بینوایم و تنها
و انتظار تپش شبی را می کشم
تا بنوازم سازی برای تو
شقایقها و میخکها تو را می خوانند
صحرا مدتهاست
که تنهاست
کلبه ی تنهای تیره و تاریک من
شیشه ها را بشکن
رو سوی آسمان آر
به پرواز در آ...
مرا با خود بـَــــر...
تا به آن سوی سرزمین آرزوها...
من با تو خواهم آمد
مرا از یاد مبــــــر...
sfm