باران برگ

باران برگ

شعرها و داستان های من(s.faezeh.m)
باران برگ

باران برگ

شعرها و داستان های من(s.faezeh.m)

پرکشیده

چگونه دلها مانند پروانه ها

از خانه بیرون می آیند

و آشیان را رها کرده

سرکی به باغچه همسایه می زنند

و این تنها آشنای تنهایی است که من می شناسم

همچو باران...

غریبه ای که نگاهت نمی کند

و تو تنها به امید نگاهش خوار می شوی.

کاش می شد زندگی را همچو پرنده ای که می پرد

دوست داشت...

و این تنها

رویای زندگی است.

sfm

نظرات 1 + ارسال نظر
درسا شنبه 13 آبان 1396 ساعت 15:39 http://sh-da.ir

فوق العاده

ممنون عزیزم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.